تجربه کاربری (ux) یک فاکتور حیاتی در موفقیت یا شکست هر محصول در بازار است، اما منظور از خود تجربه کاربری (ux) با کاربردپذیری اشتباه میشود، فاکتوری که مشخص میکند استفاده از محصول تا چه میزان آسان است. درست است که حوزهی تجربه کاربری (ux) با کاربردی پذیری شروع شده، اما حالا بسیار گسترده شده و چیزهای دیگری را هم در برمیگیرد؛ بنابراین توجه نشان دادن به تمامی جنبههای تجربه کاربری (ux) برای ارائه یک محصول موفق به بازار ضروری است.
پل بواگ، موسس Headscape Limited میگوید:
برای تبدیل شدن به یک طراح خوب، باید به نحوه ی تفکر و رفتار مردم عمیق تر دقت کنید.
به نظر”پیتر مورویل”، یکی از پیشگامان حوزه تجربه کاربری (ux) که کتابهای پرفروش بسیاری نوشته و مشاور تجربه کاربری (ux) برای بسیاری از شرکتهای عضو ۵۰۰ Fortune بوده است، فاکتورهای تأثیرگذار بر تجربه کاربری (ux) هفت مورد است. “مورویل” این هفت فاکتور را به شکل “کندوی تجربه کاربری (ux) ” تعریف کرده که حالا ابزار شناخته شدهای برای درک بهتر از طراحی تجربه کاربری (ux) به حساب میآید.
این هفت فاکتور عبارتند از:
مفید بودن
اگر یک محصول برای هیچکس فایدهای نداشته باشد، چرا باید آن را به بازار ارائه کرد؟ این محصول هدفی ندارد، و بعید است که مصرف بتواند در بازاری سرشار از محصولات مفید و هدفمند رقابت کند. باید به این نکته اشاره کرد که ” مفید بودن ” از سوی مصرفکننده تعریف میشود و چیزهایی مفید محسوب میشوند که مزایای غیرمادی مانند سرگرمکنندگی یا زیبایی ظاهری نیز به همراه داشته باشند.
درنتیجه، یک بازی کامپیوتری با یک مجسمه، حتی اگر به کاربر اجازهی رسیدن به اهداف ارزشمند را ندهند، بازهم مفید محسوب میشوند. در مثال بازی کامپیوتری، یک نوجوان میتواند به این طریق ناراحتی خود را از امتحان سختی که داده تخلیه کند. در مورد دیگر، کسی که از یک گالری هنری بازدید میکند میتواند از مجسمه استفاده کند تا چیزهای تازهای در مورد تکنیک یا سبک هنری یاد بگیرد و همزمان، با تماشای آن دچار لذت معنوی شود.
قابل استفاده بودن
کاربردپذیری یعنی کاربر بتواند با استفاده از محصول به شکل مؤثر و کارآمد به هدفی که دارد، برسد. یک بازی کامپیوتری که سه صفحه کنترل دارد فاقد فاکتور استفادهی آسان است، چون انسانها حداقل در حال حاضر فقط دو دست دارند! محصولاتی که قابلیت استفاده (خوبی) ندارند هم میتوانند موفق باشند، اما احتمال چنین چیزی خیلی کمتر است.
ضعف این فاکتور معمولاً در نسل اول هر محصول به چشم میخورد مثلاً نسل اول پخش کنندههای موسیقی را در نظر بگیرید که با ظهور آیپاد که آسانتر مورداستفاده قرار میگرفت، خیلی زود سهم بازار خود را از دست دادند. آیپاد اولین پخش کنندهی موسیقی نبود، اما از منظر تجربه کاربری (ux) اولین پخش کنندهی موسیقی استفاده بود.
موجود بودن
منظور از موجود بودن این است که محصول باید راحت پیدا شود و در مورد محصولات دیجیتال و مرتبط با ارتباطات، محتوای داخلی آنها هم باید موجودیت بالایی داشته باشد. دلیل این مسئله روشن است: اگر شما نتوانید محتوایی را که میخواهید در یک وبسایت پیدا کنید، دیگر به سراغ آن نخواهید رفت. اگر یک روزنامه را بردارید و ببینید که تمامی محتوای آن به شکل تصادفی چیده شده و از دستهبندی مشخصی به شکل ورزشی، سرگرمی، اقتصادی و غیره خبری نیست، احتمالاً تجربهی خواندن این روزنامه برایتان سخت خواهد بود.
همین مسئله در مورد جستجوی صفحات موسیقی در فروشگاههای موسیقی قدیمی هم صادق است با اینکه بعضیها از جستجوی تصادفی در میان صفحات موسیقی لذت میبرند، اما بسیاری از ما ترجیح میدهیم که صفحات بر اساس حروف الفبا مرتبشده باشند تا راحت چیزی را که میخواهیم بخریم و سراغ کارهای دیگر برویم. زمان برای خیلیها ارزشمند است و دلیل آن فاکتوری به نام “عمر کوتاه” است، به همین دلیل موجود بودن محصولات در تجربه کاربری (ux)آنها تأثیر دارد.
اعتبار داشتن
کاربران در قرن بیست یکم به شما فرصت دوباره نمیدهند تقریباً در هر حوزهای که فکر کنید، گزینههای معتبر زیادی هست که افراد میتوانند از میان آنها انتخاب کنند. آنها در عرض چند ثانیه یک محصول را رها کرده و سراغ محصول بعدی میروند، مگر اینکه به آنها بهانهای برای ماندن بدهید. اعتبار داشتن یعنی توانایی کاربر برای اعتماد به محصولی که شما ارائه کردهاید ؛ اعتماد به اینکه محصول نه فقط کار موردنظر را انجام دهد، بلکه برای مدت معقولی دوام داشته باشد و اطلاعات همراه آنهم دقیق و هدفمند باشند.
اگر کاربر احساس کند که سازندهی محصول دروغ میگوید و نیت خوبی ندارد، فراهم آوردن تجربهی کاربری تقریباً غیرممکن میشود و کاربر خیلی سریع سراغ جای دیگری میرود؛ اما تجربهای که با محصول اول داشته هیچگاه از ذهنش پاک نمیشود. علاوه بر این، کاربر ممکن است این موضوع را عمداً یا غیرعمدی به شکل بازخورد به دیگران هم انتقال دهد و به خیال خودش، به مشتریان بعدی(قربانیان بعدی )اخطار بدهد.
مطلوبیت
اسکودا و پورشه هر دو خودروساز هستند. هر دو برند تا اندازهای ویژگیهای مفید بودن، استفادهی آسان، موجود بودن، دسترسپذیری، اعتبار داشتن و ارزشمند بودن را در خود دارند ولی پورشه بسیار مطلوبتر از اسکودا است. این به معنای غیر مطلوب بودن اسکودا نیست؛ این خودروساز هم محصولات زیادی را به فروش رسانده است. با این حال، اگر قرار باشد بین یک اسکودا یا پورشه نو و مجانی انتخابی صورت بگیرد، بیشتر افراد پورشه را انتخاب خواهند کرد. مطلوب بودن در طراحی از طریق برند سازی، تصویر، هویت، زیبایی و طرح احساسی به وجود میآید.
هرچقدر محصولی مطلوبتر باشد، کاربری که صاحب آن است بیشتر در مورد آن سخن خواهد گفت و این مسئله موجب افزایش اشتیاق در دیگر کاربران میشود. بله، موضوع دقیقاً حسادت است؛ با این که روحیهی شکستناپذیر اسکودا قابل تقدیر است ( آنهم به دلیل نوآوری های فراوان و استفادهی صحیح از منابع در پشت پردهی خودروهای آهنین )اما ما اتومبیل پورشه را بیشتر دوست داریم؛ همان اتومبیلی که انگار فریاد میزند ” من را نگاه کنید”! و سمبل چهار چرخ قدرت و ثروت است.
دسترس پذیری
زمانی که تجربه کاربری (ux)طراحی میشود، متأسفانه فاکتور دسترسپذیری از قلم میافتد. دسترسپذیری یعنی فراهم آوردن تجربهای که کاربران با تواناییهایی مختلف بتوانند به آن محصول دسترسی باشند و این شامل افرادی میشود که به طریقی معلول هستند؛ مثلاً مشکل شنوایی، بینایی، حرکتی یا یادگیری دارند.
معمولاً شرکتها فکر میکنند که طراحی به هدف دسترسی یعنی پول هدر دادن ! دلیل آن هم این سوءتفاهم قدیمی است که افراد معلول تنها درصد اندکی از جمعیت را تشکیل میدهند. اما در حقیقت و طبق دادههای سرشماری سال ۲۰۱۰ در آمریکا، حداقل ۱۹% از مردم دچار نوعی معلولیت هستند و به نظر میرسد این تعداد در کشورهای کمتر توسعهیافته بیشتر هم باشد.
این یعنی یک نفر از هر ۵ کاربر که اگر محصول دسترسپذیری مناسبی نداشته باشد، نمیتواند از آن استفاده کند و این یعنی ۲۰% از کل بازار! باید این نکته را هم به یاد داشت که وقتی دسترسپذیری را طراحی میکنید، معمولاً متوجه میشوید که استفاده از محصول نهایی برای همه و نه فقط افراد معلول آسانتر شده است.
دسترسپذیری را در ارتباط با تجربه کاربری (ux) فراموش نکنید؛ مسئله فقط داشتن وجدان اخلاقی و انسانی نیست؛ مسئله پیروی از عقل سلیم است .در نهایت، امروزه طراحی دسترسپذیری به یکی از الزامات قانونی در بسیاری از مناطق مانند اتحادیهی اروپا شده است. عدم پیروی از این قوانین میتواند منجر به جریمه شود. متأسفانه این ضرورت آنقدر که باید وشاید ضمانت اجرایی ندارد؛ بااینحال، مسیر پیشرفت همچنان باز است.
ارزشمند بودن
درنهایت، محصول باید ارزش به وجود بیاورد. محصول باید برای کسب کاری که آن را تولید کرده و برای کاربری که آن را میخرد یا از آن استفاده میکند، بدون ارزش، احتمال دارد که درخواستهای طبیعی کاربران کمکم موفقیت اولیهی محصول را از بین ببرند.
بهعنوان طراح، ما باید این نکته را به یاد داشته باشیم که ارزشمند بودن تأثیر فوقالعادهای روی تصمیمات مرتبط با خرید دارد. یک محصول ۱۰۰ دلاری که یک مشکل ۱۰ هزار دلاری را برطرف میکند مطمئناً موفق خواهد شد؛ اما یک محصول ۱۰ هزار دلاری برای حل یک مسئلهی ۱۰۰ دلاری با احتمال کمتری به موفقیت خواهد رسید.
جمع بندی
موفقیت محصول به چیزهایی فراتر از فایده و استفادهی آسان بستگی دارد. محصولاتی که مفید، قابلاستفاده، موجود، در دسترس، معتبر و مطلوب هستند، با احتمال بیشتری در بازار موفق خواهند بود. حالا که میدانید این ۷ فاکتور روی تجربهی کاربری تأثیر میگذارند، چطور باید محصول یا خدمات خود را بهینه کنید تا بهترین تجربهی کاربری را به وجود بیاورید؟
تیم آفیس کوچولو به شما کمک میکنه تا به بهترین نحو این کار رو انجام بدین.برای دریافت مشاوره، فرم مشاوره آفیس کوچولو رو در اینجا پر کنین تا مشاوران ما باهاتون تماس بگیرن.